یک خاطره از مادرم

ساخت وبلاگ

من بچّه که بودم با دخترهای بزرگ­تر از خودم به عَلَف می ­رفتم . یعنی جمع کردنِ سبزیهای خودرو که در باغها و کوچه ­باغها و لبِ جویها و زیرِ دِه در اسفند و فروردین سبز می ­شد .

سبزیهایی مانند : سِلمَه ، مَموجَه ، دِرُشتی ، گِندِمِنُو﮿ ، گوشِ موش ، لَبلَبو ، رِندی ، بِزگُور ، ...

خاکشیر ( وقتی کوچک است . ) ، سِبِس / یونجه ( وقتی کوچک و نازک است . )

وقتی این سبزیها را جمع می­ کردیم ، دخترها هر کدام علفِ خودش را در برکۀ آبی می ­ریخت و این شعر را می ­خواند :

عَلِفَک وَر پولک ، وَر پولک کی ماری اَندَر درام .

دِ زیری سَرام صَد تَ قِلِندَر درام .

ماری اندر نو نِمتِه ، اُو﮿ نِمتِه

وقتی مِتَه ؛ یَک کِلوجی سوخته ، یَک چُونگِلی پوخته !

.........................

ای عَلَفِ نازنین ، زیاد جِلوِه کن که مادرِ اَندَر دارم .

در زیرِ سَرم صَد تا قَلَندَر ( آدمِ بیکار و بیعار ) دارم .

مادرِ اَندَر نان نمی­ دهد ، آب نمی ­دهد .

وقتی هم می ­دهد یک کلوج ( خَمیر ) سوخته و یک ویشگونِ دردناک .

خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)...
ما را در سایت خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dfaryoumad4 بازدید : 79 تاريخ : شنبه 9 ارديبهشت 1402 ساعت: 14:30