از هر چَمَن گُلی (5)

ساخت وبلاگ

سیّد اسماعیل صفوی فرزند سیّدعلیرضا ( 1283 ـ 25 / 6 / 1367 )

پیرمرد رو به روی کوچۀ کوشک ( مدرسه ابتدایی / کنارِ کتابخانۀ فعلی ) کَفّاشی داشت ، یک بار که از مدرسه می ­آمدیم ، سیبِ کوچکی دستِ یکی از دانش ­آموزان بود ، با خودش بازی می ­کرد ، سیب را به هوا می­ انداخت و می ­گرفت . سیّد اسماعیل به آن دانش ­آموز گفت : من همسرم مریض است ، همان سیب را می ­فروشی ؟ آن دانش­ آموز گفت : یک تومان / ده ریال ، و او سیب را برای همسرش خرید .

خدیجه لُطفیان فرزند سُلیمان ( 1 / 1 / 1306 ـ 2 / 9 / 1385 )

خدیجه ( زن میرزا ابراهیم ) دُنبالِ مادر بُزرگم برای لَحافدوزی آمده بود بعد به مادرم گفت : دُختَه چو حَولی شِما دِرَخت نِدَره ؟

مادرم گفت : ما باغ نداریم که بخواهیم از آنجا برای حیاطمان درخت بیاوریم و بکاریم !

غُروب به عمومحمّد که در باغِ آنها کار می ­کرد یک درختِ میم / اَنگور سَنگَک داده بود که آن را داخلِ حیاط کاشتیم و سالها از سایه و اَنگورش استفاده می­ کردیم .

اسماعیل صحرایی فرزند علی ( 1297 ـ 10 / 11 / 1384 )

یک بار با محمّدرضا علیزاده معلّمِ دورۀ راهنمایی فُرومَد راه می ­رفتیم ، به چَنگۀ جای باغِ عِمارت ( بعد از شاه نِشین ) رسیده بودیم که اسماعیل صَحرایی از رو به رو آمد و با آقای علیزداه احوالپُرسی کرد بعد هم یک لَطیفه گفت : یک نفر بارِ هیزُمی داشت ، کسی به او گفت : اَیُّها الرَّجُل آن بارِ هَیمَه که بر حِمار مُترتّب کرده ­ای به چند دِرهم مُبایعه می ­کنی ؟ هیزُم فُروش که سر در نمی ­آورد چه می ­گوید ، چند بار پرسید : چه می­ گویی ؟ و آن مرد همین جُمله را تَکرار می ­کرد تا اینکه یک نفر گفت : می ­گوید : بارِ هیزُمَت چند ؟

خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)...
ما را در سایت خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dfaryoumad4 بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 29 اسفند 1402 ساعت: 14:38