زهرا بیگم میراحمدی ـ فرزند میریحیی ( 1298 ـ 25 / 2 / 1376 )
یکی از زنانِ فامیل فوت کرده بود ، مادرم در مجلسِ عَزا نشسته بود ، من با بعضی دوستان پایین تر از مَزارِ سادات بازی می کردم ، بعضی زنان از مجلسِ عَزا بر می گشتند . من با یک نفر احوالپُرسی کردم که « زهرا بیگُم میراحمدی » هم شُروع به احوالپُرسی با من کرد . من هم پاسُخش را دادم ولی احساس کردم خیلی دارد می پُرسد ، وانگَهی این از مجلسِ عَزا آمده و مادرِ مرا آنجا دیده ، چِرا حالِ مادرم را از من می پُرسد ؟! تا اینکه یک روز مادرم گفت : زهرا بیگُم میراحمدی ( زنِ حَسنعَلی پشَندی ) به من گفته : کَربلا ! من پسرت را دیدم و از قَصد احوالپُرسی کردم ، هر چه هم پُرسیدم جواب داد ، می خواستم ببینم اینکه می گویند : پسرت از زنها بَدش می آید و با زنها صُحبت نمی کند ، راست است یا نه ؟ دیدم بی خود می گویند ، فقط پسرت موقع احوالپُرسی با زنها ، به زنها زُل نمی زند . همین !
میرزا احمد میراحمدی فرزند میر یحیی ( 1301 ـ 7 / 1 / 1390 )
من به طرفِ صَحرا می رفتم که میرزا احمد میراحمدی را بعد از مزارِ سادات جُلوِ حیاطِ شفیعی / عشرتی که مُهندِسانِ مَعدن اِجاره کرده بودند با چند کارگرِ دیگر دیدم ، سلام و خدا قُوّت و احتمالاً احوالپُرسی مختصری هم کردم و رفتم ، وقتی از باغ برگشتم ، میرزا احمد جُلو آمد و سلام و احوالپُرسی و روبوسی و مَعذرتخواهی کرد که دایی جان ببخشید من آن موقع شما را نشناختم ، بعد که پرسیدم گفتند شما هستی ، شَرمنده شدم که ما قوم و خویش هستیم چِرا شما را به جا نیاوردم ؟! گفتم : عیبی ندارد . گفت : نه ، ما پا به سنّ گُذاشته ایم ، مقداری از چشم انداخته ایم ، باید ببخشید .
سیّدعبدالرّحیم هاشمی فرزند سیّدحسن ( 1300ـ 26 / 6 / 1379 )
با حاج حسین همّتی پایین تر از مزارِ سادات نزدیک درختِ چنار ایستاده بودیم و صُحبت می کردیم ، سیّدعبدالرّحیم هاشمی همانطور که از دور می آمد بَنایِ شوخی را با حاج حُسین گُذاشت گفت : در قرآن کلمۀ فُرومَدی هم هست ، می گوید : « یَرَه » [ یره در گویشِ فُرومَدی به معنای « یارو » است . ]
+ فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا ؛ يَرَهُ . (٧)
ـ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا ؛ يَرَهُ . ( زلزله ، 99 / ٨ )
خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)...برچسب : نویسنده : dfaryoumad4 بازدید : 17