دور فرومد بگردیم (2)

ساخت وبلاگ

سفرنامۀ خُراسان و كرمان‏ ، غلامحسين افضل الملك‏ ، محقّق / مصحّح : قدرت الله روشنى‏ ، ص 34 ـ 34 

[ سال 1320 هجری قمری ـ دورۀ قاجار ]

[ ميامى ]

هنگامِ صبح به « ميامى » رسيديم اينجا كاروانسراى شاه عبّاسى دارد . با اين حالت به يكى از خانه ‏ها منزل كرديم . ميامى خانه ‏هاى خوب و باغاتِ بسيار و آبِ فراوان دارد . امروز در ميامى توقّف شد وقتى جناب مستطاب اشرف والا علّامۀ زمان ، يگانۀ دوران شاهزاده ابوالحسن ميرزاى‏ شيخ الرئيس فرزندِ مرحوم محمّدتقى ميرزا حُسام السَّلطنه از اينجا عبور مي­كرده و روزى در اينجا توقّف داشته يكى از مشايخِ اين دِه خواسته است كه از ايشان ديدن كند . ايشان اين شعر را انشاء كرده نزدِ آن شيخ فرستاده‏اند لِهذا در اينجا ثبت مي­شود .

تا خيمه به صحراى ميامى زده‏ ايم‏

با بَربط و نى باده پياپى زده ‏ايم‏

اى شيخ مَده زحمتِ خود خجلتِ ما را

در خيمۀ ما ميا ، ميا ، مى ‏زده ‏ايم‏

شب سه ‏شنبه بيست و يكم از ميامى به طرفِ منزلِ « مياند‏شت » حَرَكَت كرديم . مسافتِ راه شش فرسنگ است در ابتداى راه خارج از جادّه طرفِ دستِ راست به رديف سه كلاته است كه سَكَنه ندارد اهلِ ميامى در آنجا درخت كاشته ، جزئى زراعت دارند . در سر يك فرسنگى قريۀ « ابراهيم ‏آباد » است ، خانوار بسيار و اشجارِ پُربار دارد ، تازه احداث ‏شده ، دو نهرِ آب از آنجا جارى است ، يك نهرِ آن متعلّق به « زيدر » است . چشمه است و از كوه مي ­آيد ، چون چند سال است سَكَنة زيدر از قلعه خارج‏شده جلاءِ وطن كرده‏اند ، رعاياى ابراهيم ‏آباد آبِ چشمه را كه قليل است واردِ نهرِ خود كرده به اراضى ابراهيم ‏آباد مي ­بَرند .

قهوه ‏خانه در آنجاست . ديگر تا مياندشت رُستاقى و كلاته ديده نمي شود در سرِ يك فرسخ و نيمى دهنۀ زيدر است و قلعه دارد . در آن قلعه ديگر كسى ساكن نيست ولى سابقاً در عهدِ ناصرالدّين شاه اين قلعه را به امرِ دولت ساخته و در آنجا سى ـ چهل نفر تفنگچى گذاشته بودند كه اگر تُركمانانِ دزد از طرفِ اراضى استرآباد به اين طرف بيايند و بخواهند راهزنى كنند و مالِ زُوّار را ببرند اين تفنگچيان ممانعت كنند و راه را محفوظ دارند . اين تفنگچيان كه ساكنِ قلعة زيدر بودند جيره و مرسومى داشتند كنون اَحَدى از تفنگچيان در اينجا نيست و راه هم در كمالِ ايمنى است .

در سرِ دو فرسخى قهوه‏ خانه ساخته‏ اند كه از قناتِ خرابه آبِ شورى بر مي­ دارد و به مصرف مي­ رساند از قنات قطره ‏قطره آب مي ­آيد و قابلِ اعتناء نيست . از اينجا بايد از ميانِ كوه و درّه گذشت به قدر دو فرسخ امتداد اين راه است كه در ميانِ كوه و تپّه واقع شده ، در سرِ چهار فرسخى باز بدونِ آبادانى و قلعه قهوه ‏خانه ‏اي است كه چاه شش ذرعى در اينجا كَندِه ، آب شيرين مي ­آورد و به مصرف قهوه ‏خانه مي ­رساند دو طرفِ اين قهوه‏ خانه را كه بكَنَند آبِ شور و تلخ بيرون مى ‏آيد امّا در اين سرزمين آبِ شيرين به دست آمده است . زمينِ اينجا گويا استعدادى دارد كه پانزده پُشته چاه تا لبِ جاده كَندِه شود ، و يك سنگ آبِ شيرين بيرون مى ‏آيد . و در اراضى كوير اينجا رعايا زراعت كنند و قلعه بسازند . من در اينجا قدرى خستگى بيرون كرده سوار شدم و به « ميان‏دشت » رسيدم .

[ مياند‏شت ]

امروز در مياند‏شت توقّف شد . مياندشت قريه و آبادى و قنات ندارد يك كاروانسراى شاه عبّاسى در اينجا است . مرحوم حسينخان‏ نظام الدّوله ايلخانى شاهسون والى سابقِ خُراسان پدرِ حاجى غلامرضا خان‏ آصف الدّوله والى حاليّه مملكتِ فارس هم در اينجا دو كاروانسراى وسيعِ بسيارِ خوب ساخته كه زُوّار راحت هستند . از براى آب زمين را كَنده ‏اند تا به آب رسيده تقريباً بيست پلّه بايد پایين رفت تا از يك محوطه و فضایى كه آب از آنجا جوشيده و جمع شده آب بردارند . سه آب‏انبار به همين شكل در اين مكان ساخته ‏اند . يكى از بناهاى شاه عبّاسى است و دو تاى ديگر از بناهاى نظام الدّوله است كه يكى خراب شده و يكى ديگرش آب دارد امّا آب آن بُو مي ­دهد . از آب ‏انبار شاه عبّاسى آب خوبى بر مي­ دارند لكن اندكى شورمزّه است در مياندشت تلگراف‏خانۀ دولتى داير است كه به ولايات سؤال و جواب مي ­كند .

[ عبّاس ‏آباد ]

شب چهارشنبه بيست و دويم از مياندشت به طرفِ « عبّاس ‏آباد » حَرَكَت كرديم ، مسافتِ راه پنج فرسنگ و نيم است ، لكن چاپار شش فرسنگ حساب مي ­كند . در سرِ يك فرسنگ و نيمى قهوه ‏خانه ‏اي است كه آب از چاهِ دَه ذرعى بيرون كشيده به مصرف مي ­رساند . از نزديكِ قهوه ‏خانه كه حَرَكَت مي­ كنى بايد از ميانِ كوههاى پَست و تپّه‏ ها عبور كرد . از قهوه‏ خانه‏ دو فرسخ كه طىّ مي­ شود به قلعۀ « اَلهاك » مي ­رسد ، آبِ روانى به قدرِ قليل دارند . چند خانوارِ پريشان­حال كه زراعت ندارند در آنجا ساكن هستند ، قهوه‏ خانه هم در اينجا است كه زُبده سواران در آنجا لحظه ‏اى درنگ كرده از كسالت بيرون مى ‏آيند . قلعۀ الهاك هم مثلِ قلعۀ « زيدر » است كه سابقاً به امرِ دولت براى حفظِ راه ساخته شده است . تا زُوّار و قَوافل از شرّ تُركمانانِ غارتگر كه به دزدى مي ­آمدند محفوظ مانند و به چهل نفر سَكَنة الهاك نقداً و جنساً مرسومى داده مي ­شد ، لكن در اين سنوات كه تاخت و تازِ تُركمانان در ميان نيست ديگر احتياجى به حفظ و حراستِ اهلِ اَلهاك نيست و مرسومِ آنها در ديوانِ اعلى مقطوع است . خلاصه من ساعتى در الهاك توقّف كرده بعد سوار شدم دو فرسخ كه راندم به قريۀ « عبّاس ‏آباد » رسيدم ، امروز در اينجا توقّف شد .

عبّاس ‏آباد داراى هفتاد خانوار رعيّت است ، يك قناتِ آبِ روان دارد كه باغاتِ ايشان را آب مي ­دهد كاروانسراى شاه عبّاسى در آنجاست كه حاجى محمّدعلى آقا پسرِ مرحومِ حاجى على نقى تاجر كاشى ساكنِ تهران آنجا را هم مثلِ ساير كاروانسراهاى خراب كه پدرش مرمّت كرده و آباد كرده مبالغى فوق­ العادّه به مصارفِ اين كار خير رسانيده است . اهالى عبّاس ‏آباد از دادنِ ماليات از عهدِ صفويّه معاف هستند . فرمانِ صفويّه و چند تَن از سلاطينِ قاجاريّه در دست [ است و ] محضِ حفظ و حراستِ طُرُق و شوارع ، ديوانِ اَعلى چندين خروار غلّه و مبلغى نقد در هر سال به اينها مي­دهد . بَرات اينها از مشهد مقدّس صادر مي­ شود . اراضى عبّاس ‏آباد جزءِ خاكِ شاهرود است .

پُل ابريشم حدّ و سدّ ايران و افغان !

شب پنج‏شنبه بيست و سيّم از عبّاس‏ آباد به طرفِ « مزينان » حَرَكَت كرديم ، مسافتِ راه شش فرسنگ و نيم است . در سرِ فرسنگ اوّل قلعة كوچك و بُرجى است كه آبِ روان در اَكنافِ آن جارى است كه از چشمه بيرون مى آيد ، به قدرِ لولۀ آفتابه آب دارد كه به همان اراضى فرو مي ­رود و چند درخت را مشروب مى ‏سازد . قهوه‏ خانه در پاى آن بُرج ساخته ‏اند .

تا هوا گرم است آن قهوه‏ خانه داير است بعد بى ‏صاحب مي ­ماند . اين مكان را « چشمه­ خونى » مي ­گويند . در سابق دزدان بسى عابرين سبيل را در اينجا كُشته ‏اند . در سر دو فرسنگى‏ « كالِ شور » است كه از شمال به جنوب مي ­رود . كال به زبان خُراسانيان رودخانه است . در روى اين رودخانه پُلى بزرگ بسته ‏اند كه معروف به « پُل ابريشم » است . اينكه پُل ابريشم مي­ گويند محضِ آن است كه بالاى پُل را باريك بسته ‏اند ، بيشتر از سه ذَرع عَرض ندارد ، باريكى آن را به ابريشم تشبيه كرده‏ اند . اين رودخانه كنون آب ندارد لكن در فصلِ بهار كه موقعِ طغيانِ آب و جريانِ اَنهار است فاضلِ آب ( خبوشان ) [ يا ] ( قوچان ) و ( بوزنجرد ) [ يا ] ( بجنورد ) و درّه كز و جاجرم و كالِ شور سبزوار كه در يك فرسنگى سبزوار است و چناران و بعضى امكنه ديگر به اين رودخانه آمده و آبِ آن شور شده به اراضى كوير مى ‏رود . يك مثقال از اين آب ، باغات و دهات و اَشجارِ جایى را مشروب نمي ­سازد . تمامِِ آب از اراضى كوير گذشته به نمكزارِ كاشان مي ­رود و به كويرِ آن سامان منتهى مي ­گردد . در عهدِ احمد شاه غازى و تيمور شاه كه از سلاطينِ افغان بوده ‏اند تا پُل ابريشم حدّ و سدّ ايران و افغان بوده كه از اينجا به بالا جزءِ افغان بوده است‏ . [ مدرك گفته مؤلّف معلوم نشد ، اين اندازه كه نگارنده اطّلاع دارد احمدخان ابدالى مي­خواست اين نقاط را بگيرد امّا از محمّد حسنخان قاجار شكست خورد . سلطنت ممتد شاهرخ هم در خراسان هرچند به صورت يك قلمرو واسطه پوشالى ، بوده است دليل بر اين است كه گفته مؤلّف قابل ترديد كلّى است . ]

 [ صدرآباد ]

از اين پُل گذشتم نيم فرسنگ ديگر كه راندم به قلعه و كاروانسراى « صدرآباد » رسيدم ، قهوه ‏خانه در آنجا بود از اسب پياده شده در كنارِ آن نشستم و چاى خوردم . صدرآباد كنون بيشتر از دَه خانوار رعيّت ندارد ، اين رعايا زراعت و باغات ندارند . قناتى از قديم داشته ‏اند كه آبِِ شورى مى ‏آمده و زراعت مي­ كردند ، چندى است كه پُشته‏ هاى قنات خوابيده ديگر آب به اينجا نمى ‏آيد . اهالى اينجا براى آب خوردن به قريۀ « استربد » كه جزءِ بلوك « فرومد » و از توابعِ شاهرود است رفته مجّاناً از اهالى استربد آب گرفته نَهرى انداخته به صدرآباد مي ­آورند و اين اوقات دَه تومان به اهالى استربد داده ‏اند و آب خريده‏ اند و به اينجا آورده ‏اند كه آب‏انبار آنجا را پُر كرده ‏اند . سه خانواده در اينجا ساكن است كه در فرومد و دو فرسنگى اين‏ محلّ رفته دروگرى و رعيّتى كرده قوتى به دست مي­ آورند . مرحوم ميرزا آقا خانِ صدرِ اعظم نورى در اينجا كاروانسرایى هم مختصر براى اقامتِ زُوّار ساخته كه قليلى از مردم در اين كاروانسرا بار مي ­اندازند .

اهلِ صدرآباد از قديم از دادنِ ماليات مرفوع القَلَم بوده ‏اند ، بلكه ديوانِ اَعلى سالى چهل تومان نقد و شصت خروار غلّه به اهالى اينجا مي دهد كه حفظ و حراستِ راه نمايند . سابقاً كه تاخت و تازِ تُركمانان در اين صفحات بود به اينها اين مرسوم داده مي­ شد كه مستحفظِ راه باشند حالا هم كه راه اَمن است و اثرى از دزدى تُركمانان نيست باز اين مرسوم در حقِّ اهالى برقرار است و بَراتِ آن در دفترِ مشهدِ مقدّس صادر مي­ شود . لكن در هذا السّنة مستشارِ خَلوت كه خويشِ وزيرِ افخم است بلوك فرومد را تيول خود كرده و صدرآباد را هم ضميمه ساخته به اين وسيله براتِ حقوقِ اهالى صدرآباد را در مشهد صادر كرده و خود حيف‏ وميل نموده به اهالى چيزى نداده و بعد هم نخواهد داد .

[ مزينان ]

از صدرآباد سوار شده با يك نفر گُماشتۀ خود به طرفِ مزينان روانه شدم . از صدرآباد تا مزينان چهار فرسنگ است و ده دقيقه هم بيشتر است . ديگر در بينِ راه آبادى نيست مگر در داخلِ جادّه كه قريۀ « كاهه » است از كاهه تا مزينان نيم فرسخ فاصله است . پيش از آنكه شخص به كاهه رسد در خارجِ جادّه دستِ چپ در دامنۀ كوه دو دِهِ‏ آباد نمايان است كه اسم يكى از آنها « نهاردان » است و آن هم جزءِ بلوكِ مزينان است . صدرآباد آخرِ خاكِ ولايتِ شاهرود است .

نهاردان و كاهه و مزينان اوّل خاكِ « بيهق » است . سبزوار شهر و پايتختِ بيهق است . هنگامِ صبح به مزينان رسيدم و امروز در اينجا‏ توقّف شد . مزينان در بينِ دِهاتِ اين صفحات بسى امتياز دارد . دروازه از براى مزينان ساخته شده است و خيابانِ وسيعى دارد ، در وسطِ خيابان نهرِ آبى مي ­گذرد كه از قناتِ اين دِه است و فرهنگِ اين قنات در آخر دِه است . در بيرون قلعه باز يك قنات ديگر است كه به زراعت و مصرفِ زُوّار مي­ رسد .

[ صدخرو ]

شب جمعه بيست و چهارم از مزينان به طرفِ « صَدخرو » حَرَكت كرديم ، مَسافتِ راه‏ چهار فرسنگ است .

 در سرِ دو فرسخ و نيمى آب ‏انبارى است و از آنجا تا صدخرو يك فرسنگ و نيم است . نزديكِ صبح به صَدخَرو رسيديم . امروز در اينجا توقّف شد ، صدخرو جزء بلوكِ كاه است خَرو بر وزن سَرو اُطاقهایى را گويند كه سقفِ آن از آجُر يا خِشت باشد و ضَربى زده باشند و چُنين اُطاقى را بن‏كاه نيز گويند . ولى اصل تسميۀ به صدخرو اين است كه من مى‏نگارم . خَرو در لغت به معنى قسمت است . آبِ اينجا برحسبِ تقسيم صد قسمت مي­ شده و الآن هم به صد فنجان آب مدار تقسيم دارد هريك از مالكين چند فنجان آب دارند . تفصيلِ فنجان را اگر مَجال كردم مى ‏نگارم ، اهلِ عراق مسبوق به فنجان هستند . در ابتدا در اين مكان صد اُطاق ساخته بودند لهذا به صدخرو ناميده شد .

اين دِه كاروانسراى شاه عبّاسى ندارد بايد در خانه ‏ها منزل كرد . اين قريه بسيار آباد است و خيرات و مسجدى مرحومِ حاجى ملّاحسن قاضى در اينجا برپا كرده است . اين دِه بسيار آباد است . دَه باب دُكّان دارد . صدخرو جزءِ بلوك كاه از توابعِ سبزوار است . آبِ آن از رودخانۀ « پُشت كوه » مي ­آيد ، قناتى هم داشته لكن حالا خوابيده است و آب نمي ­دهد .

نزديك صدخرو مزرعه‏اي است كه به « كلاته سادات » معروف است در صدخرو هندوانه و انگور خوب به عمل مي­ آيد .

از صدخرو تا « سبزوار » هشت فرسخ است . قافله از اينجا حَرَكت كرده به قرية « ريود » كه در چهار فرسخى است منزل مي ­كند . شبِ ديگر از ريود بار كرده به سبزوار مي ­رود . من چون با عمومِ اهالى سبزوار از اَعيان و تُجّار ارتباطِ قديمى دارم محضِ ديدوبازديد دوستانِ سبزوارى خود معطّل حَرَكَت قافله نشده كَسان خود را در قافله گذاشته خود با يك نفر نوكر يك ساعت به غروب مانده امروز كه جمعه بيست و چهارم است سوار شده به طرفِ ريود حَرَكَت كردم . در سر يك فرسخى قرية « مِهر » است كه بسيار آباد است . مرحوم حاجى ميرزا ابراهيم شريعتمدار مجتهدِ سبزوارى كاروانسراى بسيار خوبى در اينجا ساخته كه زُوّار در آن منزل مي ­كنند . مِهر جزء بلوك‏ كاه است . در بالادست مِهر مزرعه‏اي است كه معروف به « كلاته سيّدها » است جُزء مِهر محسوب مي ­شود . پایين دستِ مِهر جایى‏ است كه به « در » معروف است چون ... كاروانسرا واقع لهذا به « در رباط » مُسمّى گشته . زيردست ، قريه كوچك « باغ » است و بعد بلافاصله « تيچر » است كه اصل تزر بر وزن ... مي ­باشد . آب مِهر از رودخانه پُشت كوه است كه نهرى به اينجا مي ­آيد . از مِهر حَرَكت كرده سه فرسخ ديگر را كه بدونِ آب و آبادانى است رانده دو ساعت و نيم از شب رفته به قريۀ « ريوَد » رسيدم .

[ ریوند ]

« ريبد » بر وزن زيبد هم صحيح است . اسمِ قرية ريوَد در شاهنامه هست .

جنگِ رستم و سُهراب در همين دامنۀ ريبَد واقع شده است . آبِ ريبد از رودخانه مى ‏آيد كه تا كوه به خطّ منحنى شش فرسنگ مسافت است . ريبَد جزء بلوكِ « نامن » و « باشتن » است . ملوكِ سربداريان از بلوكِ نامن و باشتن بيرون آمده ‏اند . ريبَد داراى صد خانوار است . در ريود كاروانسراى شاه عبّاسى نيست . مردمِ قافله در خانه ‏ها منزل مي كنند .

لكن در نيم فرسخى اين قريه حاليّه كاروانسرایى است كه آن را حاجى صانع براى زُوّار در دويست سال قبل ساخته و قريۀ ريود در صد سال قبل در پاى آن كاروانسرا بوده است . آن قريه خراب شده اهالى محضِ آنكه از شرّ عساكر مأمور به خُراسان از تهران محفوظ مانند و تحميلاتِ ايشان را متحمّل نشوند از جادّه قديم كوچ كرده به اين سرزمين آمده خانه ساخته چون در پاى آن كاروانسرا آبادى نيست لِهذا قافله و زُوّار به اينجا مى‏ آيند و در آن كاروانسرا كسى نمى ‏افتد . حاجى صانع از اهلِ قريۀ « مُغيثه » بوده است . مُغيثه جزو بلوكِ كاه است كه در چهار فرسخى اين مكان است و از توابع سبزوار است . بناى كاروانسراى حاجى صانع بهتر از بناهاى شاه عبّاسى است . در اينجا پياده شده اهالى نهايتِ پذيرایى از من به عمل آورده در اينجا صرفِ شام كرده ، يك سه ساعتى خوابيدم ، سه ساعت به آفتاب مانده از اينجا حَرَكَت كرده به طرفِ سبزوار راندم . مسافتِ راه چهار فرسخ است . در سر دو فرسخى قرية « اسدير » است اصل آن سه دير بوده است . از قُراى بسيار آباد است و من در سَنَوات سابقه روزى با حكومتِ سبزوار در آنجا به سر بُرده ‏ام . قهوه‏ خانه در جلوى قرية اسدير موجود است .

[ خسروجرد ]

در سر سه فرسخى قريۀ « خسروجرد » است كه بسيار آباد است در قرية خسروگرد منارۀ بسيار بلند است كه از بيست ذرع بيشتر ارتفاع دارد . اين مناره‏ را بسيار خوب ساخته ‏اند از بناهاى قبل از اسلام است [ ! ] در سنواتِ سابقه من به بالاى اين مناره رفته ‏ام . چُنان در نظر دارم كه پنجاه و سه پله داشت كَلّۀ مناره قدرى خراب شده كه معلوم است سابقاً بلندتر از اين بوده است . شهر « بيهق » در قديم در همين محلّ بوده كه مناره وسطِ شهر بوده است بعد كه اين شهر خراب شده سبزوار داير گرديده است . از خسروگرد كه تا شهر يك فرسخ است راندم . بعد از خسروگرد در دستِ چپِ جادّه بلافاصله قريۀ « ابارى » است صد خانوار دارد . بعد در دستِ راست جادّه قريۀ « افضل‏آباد » است كه دهقانان كهناب در آنجا منزل دارند بعد از آن كلاتۀ « سيفر » است كه نزديك به شهر است .

[ سبزوار ]

صبح شنبه بيست و پنج جمادى الاولى به شهر سبزوار ورود كرده شُكر الهى به جا آوردم كه باز اين شهر را ديدم و دوستانِ خود را ملاقات مي­ كنم . در خانۀ جنابِ جلالت مآب آقاى ميرزا علي ­رضاى مشير الممالك مستوفى اوّل ديوانِ اَعلى حاكمِ سابقِ نيشابور و جُوِين و وزيرِ سابق دارالخلافۀ تهران كه در سبزوار وطن خود اوّل شخص و اوّل خانواده است ورود كردم . ايشان با كمالِ بشّاشت وجه و طلاقتِ لِسان از روى مسرّت مقدمِ مرا پذيرفتند و بسى از ديدنِ من مسرور شدند . من هرچه مي­نويسم اگر تكذيب كسى هم باشد راست مي ­نويسم . جناب مُشير الممالك خيلى از مجالستِ مردم طفره دارند و اِهمال مي ­ورزند .


ادامه مطلب خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)...
ما را در سایت خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی) دنبال می کنید

برچسب : دور,فرومد,بگردیم, نویسنده : dfaryoumad4 بازدید : 140 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 2:16