معنا شدن واژه ها ( 1 )

ساخت وبلاگ

معنا شدن واژه ها ( 1 )

يکم : « گِرداب کهک » و « چاه شتري »

گفتم : من نمي ‌خواهم پالايشگاه را ببينم ، بي‌ خود چند ساعتي وقتم را تلف کنم که ببينم « آنها » چه جور نفتمان را مي‌ گيرند و صاف مي‌ کنند و تُفاله ‌اش را مي ‌ريزند و صاف کرده‌ اش را مي‌ ريزند توي کشتي‌ هاي صد هزار و صد و پنجاه هزار تُني و مي‌ برند : و کشتي ‌ها و کشتي ها و کشتي‌ ها ... و بُردنها و بُردنها و بُردنها ...

گفتند : مسابقۀ قايق راني ؟ 

گفتم : يک رُبعي ، رفتم و قايق موتوري به من دادند و کرّ و فرّي کردم و برگشتم . به دلم نچسبيد ، آن سال‌ها که جوان بودم خيلي دوست داشتم ، قايق سواري ، اسب سواري ، تيراندازي ، شطرنج و بخصوص مَن بال‌هاي الکتريک که ساعت‌ها سرم را گرم مي‌ داشت و از اين ميان اسب سواري که از بچّگي در خانواده‌ مان با آن آشنا بودم و يادم رفت : شنا ! که خيلي هم ترقّي کرده بودم که از بچّگي در « گِرداب کهک » و « چاه شُتري » که گردابِ عميق و بزرگي بود که شتري در آن غرق شده بود و اين اسم از آنجاست شنا مي ‌کردم ، همۀ تابستان را و همه روز را از صبح تا شب و چه بازي و ورزش خوب و شيريني ! و ... شطرنج ! که هنوز تنها بازي ‌يي است که سخت دوست دارم گرچه ديگر حال و مجالي ندارم و تغيير کرده‌ ام و تنها بازيم شده است بازي با کلمات ، بازي خيال و بازي فريب ! فريب خويش با هنر ! که هنر ، چُنانکه گفته‌ ام در آن مقدّمۀ نقد و ادب ، کوشش روح گرفتاري است که مي‌ کوشد تا زندانِ خويش را که از آن اميد رهايي ‌اش نيست همانند خانۀ خويش بيارايد تا زشتي زندان و رنجِ اسارت را تخفيف دهد و ورزشم همه شده است تمرين و تمرين و تمرين تا خود را به تنهايي و جُدايي و زندگي عادت دهم و شب و سرما را که ناچار خواهد رسيد و اين سرنوشتِ حتمي ما است تحمّل کنم و قدرتِ خارق العاده‌ اي را که بتواند مرا در آن هنگام که بايد « از دست بدهم » و بي ‌کس بمانم نگه دارد به دست آورم و خود را براي کشيدن رنج‌هايي که به زودي بايد تنها بکشم ، بي ‌همدرد ، دردهايي که بايد در دل پنهان کنم و پنهان بدارم و ناگفته و ناشناخته بميرم آماده کنم ... .

مجموعه آثار 33 ـ بخش دوم ( گفتگوهاي تنهايي ) ، دكتر علي شريعتي ، انتشارات آگاه ، چاپ دوم ، زمستان 1370 ، ص 1164

دوم : کاهک در لغتنامۀ دهخدا

کاهک [ هَ ] ( اِخ ) دهی است از بخشِ داورزن شهرستانِ سبزوار که دارای 1155  تَن سَکَنه ، آبِ آن از قنات و محصول عُمده اش غَلّه است . مزرعه های مؤمن آباد و جنّت آباد جزء همین دِه است . در تداولِ محلّی آن را « کَهَک » نامند . ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 9  )

سوم : در جستجوی جنّت آباد

بیستم ارديبهشت 1393 از فرومد به قصدِ مشهد حَرَكت مي ­كنيم ، در كاهك نشاني « چاه شُتري » و « گردابِ كَهَك » را مي ­پرسم براي گرفتنِ عكس داخلِ روستا مي ­شويم ،

در لغتنامۀ دهخدا نوشته شده : كاهك دو كلاته دارد « مؤمن ­آباد » و « جنّت ­آباد » ، مؤمن ­آباد را يافته ­ام امّا كسي خبر از جنّت­ آباد ندارد .

آقاي علي كاهه مي ­گويد : اينجا [ چاه شُتري ] را كاريز « مِخلَوا » هم مي ­گفتند .

من از خاطرم مي گذرد كه « كاريزِ مِخلَوا » در فرومد هم كاربُرد دارد ، به بچّه ­اي كه هنگامِ گريه دهانش را زياد باز مي ­كند ، مي ­گويند : دهانش به كاريزِ مِخلَوا مي ­ماند . يعني « دهان گُشاد » پس اين كاريز گُشاد بوده كه يك شُتر داخلش افتاده و خفه شده است .

بعد مي ­گويد : « مِخِلّوا »

مي ­گويم : چي ؟

مي ­گويد : « مِخِلّوا »

و معنايي بر من گُشوده مي ­شود . مِخِلّوا ، مِخِلّباد ، مُخَلّدآباد ( جَنّت ­آباد ) ! 

 در تاریخ 26 / 3 / 1393 که به کاهک می ­رویم آقای فتحی ما را به مظهرِ کاریز می ­بَرد و می­ گوید : این کاریزِ « مُخلّدآباد » است !


ادامه مطلب خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی)...
ما را در سایت خطّه فریومد/ فرومد (تاریخی،علمی،فرهنگی) دنبال می کنید

برچسب : معنا,واژه, نویسنده : dfaryoumad4 بازدید : 150 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 16:07